اگر قرار باشه دیگه عشقتون رو نبینید....دوست دارید ازش عکس خودشو به یادگاری بگیرید یا صدای ضبط شده اش رو؟؟؟من عکس
بی هیچ صدائی می آیند
زمانی که نمی دانی
در دلت یک مزرعه آرزو می کارند و…
بی هیج نشانی از دلت می گریزند
تا تمام چیزی که به یاد می آوری
حسرتی باشد به درازای زندگی
چه قدر بی رحمند رویاهـا . . .
خنده ام میگیرد
وقتی پس از مدت ها بی خبری
بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری
میگویی : دلم برایت تنگ است
یا مرا به بازی گرفته ای
یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی
دلتنگی ارزانی خودت . . .
دلم که برایت تنگ می شود ،سرک میکشم لابه لای نوشته هایم …
هیچ جای دیگری نیست که اینقدر پر باشد از تو !
به نیمکت اولین قرارمان …
جای تو شسته ام تا جای خودم خالی باشد !!!
هنوز هم با تمام نبودن هایت دلیل بودن منی …
دلتنگم ، برای کسی که مدتهاست بی آن که باشد ، هر لحظه زندگی اش کرده ام
صدایت درگوشم زمزمه می شود
نگاهت درذهن مجسم ...
ولی من
تو را
می خواهم
نه خیالت را ..
نویسنده ها “سیگار” می کشند
شاعرها “هجران”
نقاش ها “تابلو”
زندانی ها “تنهایی”
دزدها “سرک”
مریضها “درد”
بچه ها “قد”
و من برای کشیدن ، “نفسهای تو” را انتخاب می کنم …
می نویسم نامه و روزی از اینجا میروم
با خیال او ولی تنهای تنها می روم
شاید او حتی نگوید کیستی
شاید او حتی بگوید لایق من نیستی
می نویسم من که عمری با خیالت زیستم
گاهی از من یاد کن حالا که دیگر نیستم
یه روزایی ، یه شبایی
به یه آدمای خاصی خیلی احتیاج داری
گوشیتو برمیداری شمارشو بگیری
اما میدونی بی فایدس
اینقدر دلگیرو دلتنگی که یهو به خودت میای
و میبینی خیره شدی به یه صفحه ی خالیِ بی جواب
اشکات سرازیر شُدن و بعد با خودِت فقط یه جمله میگی
اونهمه دوست داشتن آخرش چِرا اینطوری شد.....!
اما تو بگو «دوستي» ما به چه قيمت؟
امروز به اين قيمت، فردا به چه قيمت؟
ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ
این حسرت دریاست تماشا به چه قيمت
يك عمر جدايي به هواي نفسي وصل
گيرم كه جوان گشت زليخا به چه قيمت
از مضحكه دشمن تا سرزنش دوست
تاوان تو را ميدهم اما به چه قيمت
مقصود اگر از ديدن دنيا فقط اين بود
ديديم، ولي ديدن دنيا به چه قيمت
گفته بودم لب تَــر کنی برایت جان می دهم ولی نه اینکه لبت با لب دیگری تر شود
حالا برو بمیـــــر
هیچ کس تنهاییم را حس مکرد
ϰ-†нêmê§ |